گفتاری از مصطفی ملکیان درباره امیدآفرینی در عصر ناامیدی
به گزارش بی نهایت اس ام اس، اعتماد گفتاری از مصطفی ملکیان؛ فیلسوف اخلاق در زمینه امیدآفرینی منتشر کرد
در ادامه متن کامل سخنان این پژوهشگر می آید:
اوایل زمستان سال گذشته (1400) درباره امید سخنرانی کردم و آنجا به اقسام سه گانه امید و تفاوت آن ها با یکدیگر پرداختم و گفتم چرا کسانی، چون بودا با امید مخالفند و این مخالفت ناظر به کدام یک از این سه نوع امید است.
آنجا گفتم که یک نوع امید به لحاظ اخلاقی مسلما رذیلت است، یک نوع امید به لحاظ اخلاقی مسلما فضیلت است و یک قسم امید هم هست که فضیلت بودن یا رذیلت بودن آن بستگی به اوضاع و احوالش دارد و نمی توان آن امید را فی حد نفسه در همه مکان ها و زمان ها و اوضاع و احوال فضیلت یا رذیلت تلقی کرد. در بحث کنونی از منظر جدیدی امید را به دو قسم تقسیم می کنم و نشان می دهم که هر یک از این دو قسم آیا پذیرفتنی هست یا خیر و اگر پذیرفتنی است، آیا مطلقا پذیرفتنی است یا با قید شرط پذیرفتنی است؟
نوع یک: امید به امر مطلوب ممکن الوقوع
گاهی امید به رویدادی در آینده است که این رویداد اولا مطلوب است و ثانیا این رویداد امکان وقوع دارد یعنی ممکن الوصول است، اگرچه صعب الوصول است و به آسانی قابل تحقق نیست. یعنی چهار ابزار من یعنی علم و تجربه و قدرت تفکر و عمق فهم من می گوید این رویداد محال و ممتنع نیست، اما تحققش سخت است. ما معمولا در کاربرد امید به این معنا از آن توجه داریم؛ بنابراین امید همواره معطوف به رویدادی در آینده است و نه به مقوله مابعدالطبیعی دیگری. انسان به لحاظ مابعدالطبیعی به جوهر یا خاصه یا مجموعه امید نمی بندد. امید از لحاظ مقوله وجودشناختی و مابعدالطبیعی به یک رویداد در آینده تعلق دارد.
این رویداد که در آینده رخ می دهد، دو ویژگی شاخص دارد که اگر نداشت، متعلق امید من قرار نمی گرفت: 1. این رویداد مطلوب است، یعنی برای من رویدادی مثلا خوشایند است یا وقوعش با خواسته ها یا احتیاج های من مطابقت دارد و در هر حال از وقوع آن تلقی مثبت دارم؛ 2. این رویداد محال نیست بلکه امکان وقوع در عالم دارد. معمولا امید های ما چنین است. البته اگر یقین داشته باشیم که یک رویداد در آینده رخ می دهد، دیگر به آن امید نمی گوییم؛ بنابراین تحقق آن رویداد باید اندکی سخت باشد. اگر وقوع امری قطعا محقق باشد، نمی گوییم امید دارم که رخ بدهد، بلکه می گوییم می دانم که این رویداد رخ خواهد داد.
سه شرط امیدورزی به امید نوع یک
آیا امید به این معنا قابل دفاع است و ما به لحاظ اینکه موجودی عقلانی هستیم، حق داریم به این گونه مصادیق امید بورزیم؟ سه شرط اگر در این امید محقق گردد، انسان از آن رو که عقلانی است، می تواند امید داشته باشد، اما اگر تنها یکی از این سه شرط محقق نگردد، باید گفت انسان از رو که عقلانی است، نباید این امید را بورزد و باید از این نوع امید اجتناب ورزد.
1- واقع نگری به جای آرزواندیشی: محاسبه برای امکان وقوع رویداد در آینده ولو به سختی، کاملا ناظر به واقع باشد و آرزواندیشی نباشد و علم و دانش مربوط این امکان را تایید کند. یعنی آخرین دستاورد های علوم و معارف بشری، ممکن بودن و سخت بودن وقوع رویداد در آینده را تایید نمایند. مثلا اگر بیماری امیدوار به علاج بیماری صعب العلاجی است، باید آخرین دستاورد های زیست شناسی و فیزیولوژی و پزشکی و آناتومی و خون شناسی و... درمان این بیماری را تایید نمایند؛ بنابراین امید نباید خود را از دستاورد های دانش و معرفت بشری بگسلد و اگر چنین کند تبدیل به آرزواندیشی می گردد.
هر چه دانش و معارف بشری پیشرفت می نمایند، امید های بشری نیز تغییر می نمایند، یعنی بعضی امید ها که قبلا به نظر واقعی و راستین به نظر می رسیدند، اکنون واهی و آرزواندیشانه می شوند و بعضی امید هایی که قبلا واهی به نظر می رسیدند، اکنون با توجه به دانش و معارف بشری، واقعی می شوند.
منظور از علوم در اینجا، علوم تجربی است. فلسفه در جهت امید در این نکته یاریی نمی تواند بکند، زیرا علوم تجربی اعم از علوم تجربی طبیعی (فیزیک، شیمی، زیست شناسی و...) و علوم تجربی انسانی (روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، سیاست و...) می توانند امکان یا عدم امکان تحقق امری در آینده را نشان دهند. علوم فلسفی و منطقی و ریاضی و تاریخی در این جهت خاص سودی ندارند.
2- مطلوب بودن واقعی رویداد در آینده و سازگاری احتیاج و خواسته: ایتالیایی ها می گویند مراقب آرزوهای تان باشید، چون ممکن است برآورده گردد. مطلوبیت یک امر برای من دو معنا دارد: اول سازگاری آن امر با احتیاج های من، دوم سازگاری آن امر با خواسته های من.
هر کدام از این دو مسئله ای دارد که دیگری ندارد؛ بنابراین اینجا باید با نوعی سنجشگری روبرو شویم. خواسته ها و احتیاجها، هر کدام، نسبت به دیگری از لحاظ مساله امید و امیدورزی امتیازی دارند. حسن خواسته ها نسبت به احتیاجها، این است که هر انسانی با هر درجه از علم و تجربه و قدرت تفکر و عمق فهم، از خواسته های خود با خبر است و هیچ کس بهتر از خود او از خواسته های او با خبر نیست. یعنی ما درباره خواسته های خود احتیاج به متخصص (expert) نداریم و هیچ کس مثل خود من و به مراتبی پایین تر از خود من به خواسته های من آگاهی ندارد. من بزرگ ترین داور درباره خواسته های خودم هستم.
اما در باب احتیاج ها چنین نیست. ما غالبا از احتیاج های خود با خبر نیستیم. این متخصصان هستند که احتیاج های ما را اعم از احتیاج های جسمانی و فکری و روانی و ارتباطی تشخیص می دهند. حتی ممکن است فرد به لحاظ مفهومی احتیاج خود را بفهمد، اما به لحاظ مصداقی باید به متخصص و صاحب نظر مراجعه کند. مثلا همه می دانیم که جسم سه احتیاج کلی دارد: اول سلامت، دوم نیرومندی و سوم زیبایی.
اما صرف دانستن این سه فرد را از مراجعه به متخصص و پزشک بی احتیاج نمی نماید و باید به متخصص مراجعه کند تا دریابد چه چیز (هایی) جسم او را سالم نگه می دارد، چه چیز (هایی) او را نیرومند می سازد و چه چیز (هایی) او را زیبا می نماید. یا ما می دانیم که فکر به هشت چیز احتیاج دارد یا روان به 54 یا 56 چیز احتیاج دارد، اما صرف لیست شدن این احتیاجها، ما را از رجوع به روانشناسان و روان درمان گران و مشاوران روانی بی احتیاج نمی نماید.
اما حسن احتیاج نسبت به خواسته این است که خواسته های ما اولا خیلی متعددند و حکما و عملا تقریبا بی نهایت هستند، ثانیا با هم تنازع و ناسازگاری دارند و ثالثا ما را به رقابت و مبارزه با دیگران اعم از سایر انسان ها و حیوانات و گیاهان و جمادات سوق می دهند. خواسته ها رقابت انگیز و نزاع انگیز هستند و مثل سراب و افق هستند و هیچ گاه به طور کامل دست یافتنی نیستند. احتیاجها، اما اولا حد دارند و تعدادشان بی نهایت نیست، ثانیا با هم نزاع ندارند و با هم آشتی دارند، ثالثا اگر با احتیاجهای مان سر و کار داشته باشیم، مقدار تنازع مان با هم نوعان مان به حداقل ممکن می رسد، البته به صفر نمی رسد.
باتوجه به تفاوت ها و امتیازات خواسته ها و احتیاجها، شرط دوم عقلانی بودن و قابل دفاع بودن امید به رویدادی صعب الوصول در آینده این است که بدانیم آنچه می خواهد در آینده رخ بدهد، یک نوع سازگاری و هماهنگی با احتیاج ها ما داشته باشد. اما از کجا بدانیم وقوع یک رویداد در آینده مطابق با احتیاج های ما است و صرفا یک خواسته ما نیست؟ تفکیک احتیاج از خواسته به نظر من مهم ترین مساله زندگی یک آدم است. هیچ مساله مهم تر از این نیست که انسان بفهمد آیا خواسته ها و احتیاجهایش بر هم انطباق و همگامی و توازی دارند یا با هم ناسازگاری دارند.
کمال زندگی در این است که هر چه را احتیاج دارم، بخواهم و هر چه را احتیاج ندارم، نخواهم و به هر چه می خواهم، احتیاج داشته باشم و به هر چه نمی خواهم، احتیاج نداشته باشم. این یعنی انطباق کامل احتیاج بر خواسته است. هر چه این انطباق کمتر بگردد، فلاکت و ادبار زندگی بیشتر می گردد و زندگی نابسامان تر و ناراضی نماینده تر است. به همین دلیل حکیمانی مثل بودا و اسپینوزا می گفتند، در زندگی فقط دنبال احتیاجهای تان باشید و خواسته ها را فراموش کنید. یعنی فقط هر چه را احتیاج دارید، بخواهید.
اما این تفکیک، در عین حال که بسیار مهم است، اصلا کار ساده ای نیست و خیلی تاملات فلسفی و مطالعات و تحقیقات تجربی و مباحث مربوط به تاریخ سرگذشت انسان ضروری است تا بفهمیم که آدمیان به چه چیز هایی احتیاج دارند و انسان سعی کند خواسته هایش را به میزان احتیاجهایش تنظیم کند و بگوید من هر چه را احتیاج ندارم، نمی خواهم، اما هر چه را احتیاج دارم، حتما می خواهم؛ بنابراین شرط دوم عقلانی بودن امید به این توجه دارد که به وقوع امر صعب الوصولی امید نبندیم که فقط خواسته ما را برآورده می نماید و احتیاج ما را برآورده نمی نماید.
3- امید به جای آرزو و خواستن به معنای واقعی: خواستن به معنای واقعی یعنی من برای آنچه می خواهم، آنچه از دستم بر می آید انجام دهم. فرق خواستن (want) با آرزو (wish) در این است که در آرزو، فقط آرزو می کنم و کسی از من چیزی توقع ندارد، اما وقتی می گویم می خواهم فلان رخداد، رخ دهد، باید به مقتضای آن بجنبم. در خواستن یک قصد بر سعی و یک سعی وجود دارد، اگرچه پیروزیت در سعی تضمین شده نیست. اگر این سعی وجود نداشته باشد، امید نیست و فقط آرزوست. اما آیا من قصد بر سعی دارم و سعی می کنم یا خیر؟ هیچ کس بهتر از خود فرد نمی تواند در این زمینه داوری کند.
هیچ کس بهتر از خود فرد نمی داند که آیا برای امکان پذیر کردن یا تسهیل یک رویداد در آینده هر آنچه در توان دارد به کار بسته یا خیر؟ انسان با دو ویژگی صداقت و جدیت می تواند به خودش رجوع کند و دریابد که آیا واقعا برای امکان پذیر یک رویداد صعب الوصول در آینده و تسهیل آن، آنچه را از دستش بر می آید، انجام داده یا خیر؟ ناظر بیگانه نمی تواند درباره شخص دیگری در این زمینه داوری کند.
زیرا من از درون فکر شما باخبر نیستم و نمی دانم که آیا با وسع باور ها و عقایدتان و با وسع احساسات و عواطف تان و با وسع خواست های تان، به میزان کافی سعی می کنید یا خیر؟ بنابراین شرط سوم عقلانی بودن و دفاع پذیر بودن امید به یک رویداد صعب الوصول در آینده این است که امید داشته باشیم و نه آرزو و تا جایی که می توانیم هم تصمیم به سعی داشته باشیم و هم سعی بکنیم؛ بنابراین سه شرط بالا برای عقلانیت امید ضروری است و اگر یکی از این سه شرط محقق نگردد، امید غیرمعقول است. برای درک معنای امید عقلانی یا معقول باید به آثار فیلسوفان و متفکرانی، چون درک پارفیت، تامس نیگل، رونالد دوورکین و... مراجعه کرد. به یک معنا بیشترین تلاش در این جهت متعلق به جان راولز، فیلسوف عدالت معروف امریکایی است؛ بنابراین امید می تواند عقلانی باشد و به معنای خیالبافی و رویاپردازی و خواب روزانه (day dream) نباشد.
امید به معنای دوم
این معنای امید بیشتر تحت تاثیر اندیشه ها و آثار بعضی فیلسوفان اگزیستانسیالیست در قرن های نوزدهم و بیستم پدید آمده و وارد فرهنگ روانشناسی ما آدمیان شده است. در راس ایشان گابریل مارسل، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی قرار می گیرد. این امید به معنای دوم، تفاوت های جدی با معنای اول دارد. در معنای اول سخن از تعلق امید به رویدادی در آینده بود که هم ممکن است (اگرچه صعب الوصول) و هم مطلوب.
اما امید به معنای دوم، اصلا امید به رویدادی در آینده نیست، خواه در آینده زندگی شخصی فرد یا آینده زندگی خانوادگی او یا آینده زندگی جامعه دنیای و... امید در اینجا به این معناست که اولا من هدف یا اهدافی سازگار با یکدیگر در زندگی دارم، ثانیا برای رسیدن به آن هدف یا اهداف، یک سلسله کار هایی ضروری است و من می دانم که این کار ها را باید انجام داد، ثالثا دنیا بیرون با این کار ها سر ناسازگاری دارد و بر سر آن ها مانع تراشی می نماید. یعنی محیط را نامساعد می بینم.
وقتی این سه شرط پدید آید، جا برای امید به معنای دوم هست. در اینجا اگر دقت کنیم، شما متوقع و منتظر هیچ رویداد بیرونی نیستید. فقط خودمان با خودمان هستیم و می بینیم دنیا مساعد ما نیست و معارض ما است و قصد آشتی با ما ندارد. گویی دنیا در برابر بر سر راه ما الی ماشاءالله مانع می تراشد. اینجاست که امید به معنای دوم امکان تحقق می یابد. بودا می گفت این نوع امید درست است و باقی انواع امید نادرست است.
امید به معنای دوم به لحاظ نظری چند مقدمه دارد:
1- برای پیروزیت رسیدن به هدف کار تو شرط کافی نیست، اما شرط لازم هست. شرط لازم بودن کار یعنی اگر به آن هدف برسم، یقین بدانید که کار به میزان کافی نموده ام. اما شرط کافی بودن یعنی هیچ لزومی نیست که با آن کارها، قطعا به هدف برسم.
از رنج کسی به گنج وصلش نرسید/ وین طرفه که بی رنج کس آن گنج ندید
ساختار زندگی انسانی چنین است که رنج کشیدن و سعی کردن و کار و تلاش من، شرط لازم برای رسیدن به هدف است، یعنی اگر کار نکردم، حتما به هدفم نمی رسم، اما اگر کار کردم، نباید حتما منتظر رسیدن به هدف باشم. دلیل این است که برای پیروزیت یعنی اینکه کاری به هدف برسد، باید بی نهایت چرخ و دنده در دنیا هستی دست به دست هم دهند، تا آن کار به هدفش برسد. تلاش انسان یکی از این آن چرخ و دنده هاست و بقیه در اختیار او نیست؛ بنابراین برای امید داشتن به چیزی باید آنچه را که از دست مان بر می آید، انجام دهیم.
2- دنیا هستی قابل پیش بینی نیست، بنابراین نباید گفت از آنجا که الان اوضاع و احوال نامساعد است، کار نکنم، زیرا هیچ گاه نمی توان از وضع کنونی دنیا، وضع آینده آن را پیش بینی کرد. کارل پوپر می گوید در عالم انسانی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. به عبارت دقیق تر ما در زندگی سه نوع عمل انجام می دهیم: نخست اعمال فردی (individual) است، مثل مسواک زدن. فرد می تواند به وجه معقولی پیش بینی کند که با درصد بالایی امشب هم مسواک کند.
عمل فردی قابل پیش بینی به نحو معقول هست، اما نه پیش بینی درحد شیمی و فیزیک و زیست شناسی. دوم عمل جمعی (collective) است، مثل چتر دست گرفتن اکثریت مردم یک شهر در نتیجه بارش باران. در عمل جمعی، هر یک از افراد هنگام عمل فقط به خودش فکر می نماید، مثلا هر فرد خودش براساس تصمیم خودش هنگام باران چتر بر می دارد، اما در نتیجه این تصمیم فردی، عملی جمعی رخ می دهد، یعنی اکثریت شهروندان هنگام باران چتر به دست می گیرند.
سوم عمل اجتماعی (social) است، عمل اجتماعی، عملی است که من براساس اغراض خودم انجام می دهم، اما کم و کیفش را داد و ستد با جامعه مشخص می نماید، مثل زمانی که فرد برای حضور در یک اجتماع، براساس هنجار ها و قواعد آن اجتماع لباس می پوشد یا عطر می زند یا غذا می خورد یا ... در فلسفه علوم اجتماعی گفته می گردد که اعمال فردی انسان (کاری به حیوانات و گیاهان و جمادات نداریم) تا حدی قابل پیش بینی است، اما عمل جمعی و اجتماعی او قابل پیش بینی نیست. یعنی قابل پیش بینی نیست که هنگام باران چند درصد مردم چتر دست بگیرند و چه نوع چتری با خود بردارند.
پیش بینی ناپذیر بودن دنیا به این معناست که انسان تنها می تواند بگوید که دنیا الان مساعد حال او نیست، نمی تواند درباره فردا هم چنین بگوید، زیرا تنها اعمال فردی او تا حدی قابل پیش بینی است، اما اعمال جمعی و اجتماعی انسان ها قابل پیش بینی نیستند.
ایوان کلیما، روشنفکر یهودی چک در کتاب بهار پراگ که خانم فروغ پوریاوری و آقای خشایار دیهیمی ترجمه های متفاوتی از آن ارایه نموده اند، می نویسد هیچ روشنفکری دو هفته قبل از اینکه رژیم چکسلواکی از هم فرو بپاشد، احتمال نمی داد که رژیم سقوط کند، اما دو هفته بعد رژیم چکی در کار نبود. ما اشتباه می کنیم که می اندیشیم دنیا طبق قد و قواره شاکله فکری ما رشد می نماید.
3- اگر کاری که می خواهیم برای رسیدن به مقصود انجام دهیم، اگر کاملا خودخواهانه (egoistic) باشد، احتمال اینکه دیگران نگذارند به مقصود برسیم، بالاست، اما اگر کارمان دگرخواهانه (Altruistic) باشد، احتمال اینکه دیگران با ما همکاری و مساعدت نمایند، بالا می رود؛ بنابراین علی القاعده، احتمال پیروزیت کار های خودخواهانه پایین و احتمال پیروزیت کار های دگرخواهانه بالاست.
مثلا اگر باور کنید که این آقا یا خانمی که شعار می دهد، این ادعا ها را برای ارمغان آوردن نظم و ثبات یا امنیت یا رفاه یا عدالت یا برابری یا آزادی یا برادری یا صلح برای جامعه مطرح می نماید، احتمال مخالفت شما با او بسیار و احتمال موافقت تان با او بسیار زیاد می گردد، اما اگر بفهمید که این ها بهانه است و این آقا یا خانم می خواهد رییس حزب یا رییس جمهور یا ... باشد، احتمال موافقت با او پایین می آید و احتمال پیروزیت آن فرد هم پایین می آید؛ بنابراین چنان که تامس نیگل در کتاب امکان دیگرگزینی با استدلال قوی نشان داده، اگر شما احراز کنید که من اهداف دگرخواهانه را دنبال می کنم، امکان اینکه با من رفیق باشد و نه رقیب، بیشتر می گردد و بیشتر همکاری و مساعدت می کنید تا کارشکنی.
اما اگر اهدافم خودخواهانه باشد و شما احراز کنید که اهداف من خودخواهانه است، نهایتا بعضی از رفقا با من همکاری می نمایند و امکان معارضه بالا می رود؛ بنابراین نکته سوم می گوید تا می توانید اهداف خود را تا سر حد امکان دگرخواهانه کنید.
هر چه آدم از یک مستبد شدن و دیکتاتور شدن و جبار شدن و توتالیتر شدن به سمت یک قدیس یا قهرمان شدن حرکت کند، امکان مساعدت دنیای با او بیشتر می گردد و احتمال پیروزیت او بالا می رود.
با سه پیش فرض گفته شده، امید به معنای دوم یعنی انسان بگوید من اولا هدف یا اهدافی در زندگی دارم. ثانیا برای رسیدن به این اهداف باید کار هایی انجام دهم. اما می بینم دنیا بیرونی برای به پیروزیت رسیدن آن ها نامساعد است. با وجود این اولا دست از فعالیت و کار و عمل به عنوان شرط لازم بر نمی دارد. ثانیا و از سوی دیگر از آنجا که نمی تواند آینده را پیش بینی کند، تسلیم بدبینی نسبت به آینده نمی گردد، زیرا هم احتمال معارضت هست و هم امکان مساعدت. ثالثا اینکه می کوشد هر چه می تواند اهداف خودخواهانه را به اهداف دگرخواهانه بدل کند.
این برای هر کاری امکان پذیر است. یعنی فردی ترین کار ها نیز می تواند جنبه دگرخواهانه پیدا کند. مثلا مسواک کردن که عملی کاملا فردی است، می تواند با اغراض دگرخواهانه همراه باشد. فردی که مسواک می نماید، می تواند از جمله اهدافش این باشد که دیگران از بوی بد دهان او یا رنگ زرد دندان هایش آزرده نشوند.
یعنی انسان در نیتش این باشد که من با دنیا یک پیوستگی شگفت انگیزی دارم و هر عمل من می تواند دنیا را آزرده سازد یا آن را به جای بهتری برای زیستن بدل کند، بدون اینکه به مبادی مابعدالطبیعی متوسل شویم. یعنی به تدریج می بینیم که یک فرد اهل یاری به دیگران است، حتی خصوصی ترین کارهایش را هم برای یاری به دیگران انجام می دهد.
بر این اساس من تسلیم نمی شوم که کسی به من بگوید دست از فعالیت بردار و همه چیز نامساعد است و اصلا امکان پیروزیت نیست. وقتی گاندی در آفریقای جنوبی خشونت پرهیزی را مطرح نمود، بسیاری از متفکران انگلیسی که با او آشنایی داشتند و آن ها که در دانشگاه در انگلیس با او درس خوانده بودند، گفتند ما عجیب می بینیم که چرا فردی با این قدرت تفکر، چنین خل بازی در آورده است، مگر می گردد در برابر اسلحه خشونت پرهیزی کرد و پیروز شد؟! اما دیدیم که گاندی هم در آفریقای جنوبی و هم مهم تر از آن در هند، پیروز شد؛ بنابراین ما نمی توانیم آینده را لزوما پیش بینی کنیم. شاید کلید تحول در آینده، همین فعالیتی باشد که من می کنم.
تفاوت امید نوع دوم با امید نوع اول در این است که در نوع اول امید، فرد به بیرون از خودش متکی و آویزان است، اما در امید نوع دوم، فرد همه چیز را به خودش منتسب می نماید، زیرا می گوید آنکه شرط ضروری است، در خودم هست و شرط کافی هم که اصلا دراختیار ما نیست که بخواهیم به آن آویزان شویم یا خیر.
البته امید به معنای دوم، مانعه الجمع با امید به معنای اول نیست. اما عقلانیت امید به معنای دوم محرز است. به عبارت دیگر، عقلانی بودن امید به معنای اول مشروط به شرایطی بیرونی است، اما عقلانی بودن امید به معنای دوم محرز است. این دو نوع امید، امید هایی است که قابل دفاع است.
درست است که صرف امید داشتن خودش امیدآفرینی هم می نماید، اما باید به این نکته نیز توجه کردکه می توان امید را با کردار و گفتار و زبان بدن القا کرد. به عبارت دیگر با اینکه صرف امید ورزیدن به دیگران سرایت می نماید، اما حتی طرز نگاه آدم و نوع رفتار و کردار و گفتار او هم می تواند امیدآفرینی کند.
یکی می گوید سال جاری می خواهم قهرمان دوی دنیا شوم، مخاطب به او لبخند می زند، اما میان نوشخند و نیشخند و پوزخند و زهرخند تفاوت هست. اگر مخاطب این سخن، نوشخند یا پوزخند یا زهرخند بزند، امید را در فرد ضعیف می نماید و اگر نوشخند بزند، امید را در او تقویت می نماید.
منبع: فرارو